در ایران، مرد م هیچ امیدی به پیامد انتخابات ریاست جمهوری

برزکوه نیوز: دنیا در انتظار است، یک انتظار پردلهره.
دنیا را یک حالت انتظار فرا گرفته که اوباما چه خواهد کرد، ابرقدرتی آمریکا چه خواهد شد، در اسرائیل چه دولتی به روی کار خواهد آمد و ملت ایران چه هنگام از ستم . منشه امیر – اورشلیم
ها خواهد شد. دنیا در حالت . انتظار بسر می برد. انتظاری که با نگرانی همراه است که آیا بالاخره روند رویدادها در راستای حل مشکلات خواهد بود، و یا اوضاع جهان باز هم پیچیده تر خواهد شد. دنیا در انتظار است که ببیند دولت پرزیدنت اوباما با مشکل عمیق اقتصادی آمریکا، بالاخره چگونه برخورد خواهد کرد -- معضلی که بر همه جهان تاثیر گذاشته و شاخه های بحران همانند سرطان به بدنه کره زمین فرو می رود و همه کشورها را مبتلا می سازد. دنیا در انتظار است که ببیند رهبر تازه نفس بزرگترین ابرقدرت جهانی، بالاخره برای جلوگیری از اتمی شدن جمهوری اسلامی ایران چه راهکاری را در پیش خواهد گرفت؟ روابط آمریکا با روسیه و چین چه سرنوشتی خواهد داشت و بحران اقتصادی جهانی بر این مناسبات چه تاثیری خواهد گذاشت؟ این حالت انتظار، در مورد امور بین المللی است. ولی پیرامون مسائل خاورمیانه و درگیری فلسطینیان با اسرائیل نیز این حالت انتظار وجود دارد. در یک گزارش گفته شده بود که در طول چهل روزی که از برقراری آتش بس لرزان و نانوشته در نوار غزه می گذرد، ترور فلسطینی 66 راکت و خمپاره دیگر به سوی خاک اسرائیل شلیک کرده و همچنان موذیانه می کوشد به تعرض نسبت به سربازان اسرائیلی و حتی تلاش برای ربودن آنها ادامه دهد. بیش از سیصد هزار نفر از اهالی شهرکها، آبادی ها و روستاهای اسرائیلی پیرامون غزه در این نگرانی به سر می برند که بالاخره تکلیف چه خواهد شد و مساله چگونه حل خواهد گردید. نگرانی ازآن است که فردای روز، اسرائیل ناچار شود دوباره در غزه به عملیات نظامی دست بزند. کشتار و ویرانی دو ماه پیش کافی نبود، آنها ادب نشدند، به تعرض و تجاوز ادامه می دهند و در انتظار ضربات بیشتری هستند. و در ایران، مردم در انتظار آن هستند که ببینند آینده آنها چه خواهد شد. هیچ امیدی به پیامد انتخابات ریاست جمهوری ندارند -- حتی اگر یک در هزار احتمال پیروزی محمد خاتمی باشد، ولی همانگونه که در هشت سال ریاست جمهوریش کوچکترین گره کوری را از نگون بختی ملت ایران نگشود، این بار هم، با احتمال یک درهزار اگر پیروز شود، باز همان آش و همان کاسه برقرار خواهد بود -- و این در حالی که جناح سودطلب و قدرتمند رژیم که احمدی نژاد را سرکار آورد، حاضر نیست از این خوان نعمت چشم بپوشد و آن را به آسانی به دیگران واگذار کند. مردم خاورمیانه در انتظار هستند ببینند که دو جناح متنازع فلسطینی، به دنبال تلاشهای میانجیگری مصر و کوشش های بین العربی دیگر، بالاخره چگونه خواهند توانست با هم کنار آیند. آیا اصولا آشتی و همکاری بین دو جناح فلسطینی امکان پذیر است، در حالی که یک جناح (حماس) علیه برادران خود در جناح دیگر (فتح و حکومت خودگردان فلسطینی) چنین جنایات تکان دهنده ای مرتکب گردیده است؟ آیا فتح می تواند فراموش کند که قداره بندان حماس چگونه براداران آنها را در غزه تیرباران کردند و یا ساق پایشان را به گلوله بستند و قلم پایشان را شکستند که همه عمر علیل و مفلوج بمانند؟ آیا آشتی بین دو مکتب متضاد سیاسی امکان پذیر است که یکی سکولار بوده و در ناسیونالیسم عرب ریشه دارد -- و دیگری خود را کاملا مذهبی می داند و به کلام الله مجید و سخنان رسول اکرم استناد می کند؟ البته استناد تحریف آمیز! آیا اگر هم فتح و حماس آشتی کنند، این امید به وجود خواهد آمد که رهبران فلسطینی از این پس راه صلح در پیش گیرند و به جای ادامه ترور به آبادانی روی آورند؟اگر این پرسش را از شما می کردند، بی تردید پاسخ مثبت می دادید و می گفتید در شرائط کنونی که غزه ویران است و به بازسازی نیاز دارد، و این، جز با برقراری آرامش و توقف تعرض و تجاوز امکان پذیر نخواهد شد، عقل سلیم ایجاب می کند که حماس کنار رفته و رهبری را به محمود عباس بازگرداند و ستیز علیه اسرائیل پایان گیرد و همکاری ها آغاز شود. ولی فراموش می کنید که چه عوامل فتنه گری پشت سر حماس قرار گرفته اند که آرامش و همکاری، برایشان همانند جام زهر است و ادامه تنش و آشوب را خدمتگذار با وفای منافع و مصالح خویش می دانند! مردم اسرائیل از یک نگاه دیگر نیز در انتظار به سر می برند و آن این که چگونه دولتی توسط آقای بنیامین نتانیاهو برپا خواهد شد.آیا دولتی راست گرا با شعارهای غیرواقعی و بی اعتنا به ملزومات جهانی، و یا دولتی واقع گرا که با در پیش گرفتن سیاست های مسالمت جویانه و آمادگی برای گذشت، بتواند راه را برای پیشبرد صلح هموار سازد؟ درست که سالها مدارا و گذشت و دادن امتیازات به فلسطینیان و اعراب، هنوز آن صلح موعود و مورد انتظار را برای اسرائیل به دنبال نیآورده، ولی نشان دادن سیاست های خشن و آشتی ناپذیر نیز ممکن است اوضاع را بغرنج تر کند.آیا می توان پاسخ خانم تسیپی لیونی در دیدار دیروز با نتانیاهو را که گفت "راه آنها با هم یکی نیست و همگامی امکان پذیر نمی شود"، سخن آخر رهبر کادیما دانست؟ آیا دیدار روزهای آینده باراک – نتانیاهو ممکن است نتیجه بهتری داشته باشد و حزب کارگر حاضر به دخول در ائتلاف دولتی شود؟ بعید بنظر می رسد! آقای نتانیاهو نمی خواهد یک دولت دست راستی خالص برپا کند، حتی اگر 65 کرسی هم در پارلمان داشته باشد. او می داند که دیپلماسی اسرائیل، به ویژه در دوران پرزیدنت اوباما، باید بسیار نرم و هوشمندانه باشد. رهبر لیکود از احزاب راست گرای افراطی نیز خاطره خوشی ندارد. آنها بودند که درگذشته دولت او را فرو کشیدند. از سوی دیگر تجربه تاریخی نشان داده که لیکود، علیرغم مواضع راست گرایانه، هرگاه که لازم بوده به گذشت های دردناک نیز دست زده است. زنده نام منخم بگین رهبر لیکود بود که سراسر شبه جزیره سینا را به مصر باز گرداند و اسرائیل با این مهمترین و بزرگترین کشور عربی به صلح رسید. آقای بنیامین نتانیاهو بود که دست عرفات را فشرد، با او توافق امضا کرد و دستور عقب نشینی اسرائیلیان از بخش عربی شهر باستانی و مذهبی حبرون (الخلیل) را صادر کرد. اسرائیلیان در انتظارند ببیند که آیا یک دولت گسترده وحدت ملی با حضور کادیما و کارگر برپا خواهد شد و یا این کشور ناچار خواهد گردید یک سال دیگر – و یا کمی زودتر یا دیرتر- دوباره با بحران دولتی تازه ای رویاروئی کند؟ آیا احزاب بزرگ، با همکاری یکدیگر خواهند توانست قانون انتخابات کشور را به شیوه ای اصلاح کنند که به جای 33 لیست انتخاباتی و 12 حزب سیاسی که وارد کنست شدند، اسرائیل بتواند به شش- هفت حزب عمده بسنده کند؟ در یک مورد می توان با قاطعیت سخن گفت و آن این که برای رویاروئی با مسائل اتمی ایران، در اسرائیل هیچ اختلاف سلیقه ای بین لیکود و کادیما و کارگر وجود ندارد. تسیپی لیونی گفته است که حتی در مقام اوپوزیسیون از سیاست های نتانیاهو علیه حکومت ایران جانبداری می کند -- و باراک هم همین گونه! انتظار بزرگ مردم دنیا آن است که ببیند بالاخره در صحنه جهانی، آینده روابط ایالات متحده با روسیه و چین چه خواهد شد. سفر بانو هیلاری کلینتون به خاوردور و دیدار مهمی که از چین داشت، سطح انتظارات را بالا برد. روسیه از روزی که اتحاد شوروی فرو پاشید، انتظار داشت به مقام ابرقدرتی باز گردد و امروز نیز همچنان در این راه تلاش می کند -- گرچه، بیشترین بخت را چین دارد که جمعیتش چندین برابر روسیه و بنیه اقتصادیش بسیار قوی تر از آن کشور است. اگر در یک نگاه سطحی و زودهنگام قضاوت کنیم، دیدار خانم کلینتون از پکن و توافق هائی که او به آنها تکیه کرد چندان امید بخش نیست. احساس می شود که وزیر امور خارجه جدید ایالات متحده ارزش های اخلاقی و مساله حقوق بشر را تا حدودی فدای امتیازات اقتصادی کرده باشد.خانم کلینتون در سخنانی که هنگام دیدار از پکن و در کنفرانس مطبوعاتی بیان داشت، از حقوق بشر در چین، آن گونه که انتظار می رفت قاطعانه سخن نگفت. به حق مردم تبت اشاره نکرد و بر این که چین باید حقوق بین المللی را محترم شمارد و آن را رعایت کند تاکید نگذاشت. این نگرانی هنگامی دو چندان می شودکه به یاد آوریم معاون ریاست جمهوری آمریکا آقای جوزف بایدن نیز در سخنرانی مشروح خود در کنفرانس بین المللی امنیتی مونیخ به مساله حقوق بشر در ایران اشاره ای نکرد -- و این در حالی که حزب دموکرات آمریکا همیشه از پیشگامان مساله حقوق انسانی در کشورهای جهان بوده است. به یاد آوریم که شخص بانو هیلاری کلینتون، در سال 1995 در سمت همسر رئیس جمهوری ایالات متحده، هنگام دیدار از چین بر مساله حقوق انسانی در آن کشور انگشت گذاشت و با قاطعیت بسیار سخن گفت. حتی در جریان مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا نیز خانم کلینتون، هنگام رقابت با سناتور باراک اوباما قاطعانه خطاب به چین گفته بود "از ترفندهای اقتصادی دست بردارد" و گفته بود: "ایالات متحده باید قاطعانه و با فوریت با شیوه های غیرعادلانه بازرگانی چین رویاروئی کند". سناتور اوباما نیز در جریان رقابت های انتخاباتی گفته بود: "من اگر به ریاست جمهوری برسم، همه امکانات دیپلماتیک ممکن را در اختیار خواهم گرفت که چین ترفندهای پولی و بازرگانی و اقتصادی را متوقف کند". با آن که تنها چند ماه از انتشار این سخنان می گذرد، اکنون خانم کلینتون توضیح می دهد که آن اظهارات پیش از هویدا شدن بحران اقتصادی آمریکا بوده و امروز وضع جدیدی پیش آمده که سیاست های دیگری را ایجاب می کند. آیا این تغییر شیوه به امید آن است که چین و ایالات متحده در شرائط دشوار اقتصادی امروز، که چین به هدف درمان دردهای اقتصادی خود و تامین شغل برای دهها میلیون نفر بیکاران خود به ایالات متحده نیاز دارد، خواهند توانست در صحنه بین المللی همکاری سازنده تری داشته باشند؟سخن در درجه اول، همکاری چین با آمریکا علیه اتم ایران و برنامه های هسته ای کره شمالی است. آمریکا خوب می داند که این دو مساله بدون یاری رسانی چین، و تا حد زیادی روسیه، حل نخواهد شد. آیا اگر آزادی خطه تبت موقتا به فراموشی سپرده شود و وضعیت حقوق بشر در چین به درجه دوم یا سوم اهمیت نزول کند، این امید هست که چین در مورد مساله ایران و کره شمالی دست یاری بدهد؟آیا روسیه نیز که همانند چین و دیگر کشورها با بحران عمیق اقتصادی روبروست و به همیاری ایالات متحده نیاز دارد، حاضر خواهد شد از ادامه همکاری اتمی با ایران دست بردارد؟ دیدار آینده پرزیدنت دیمتری مدودیف با پرزیدنت اوباما شاید بتواند به این پرسش پاسخ گوید. دنیا در انتظار است، چه انتظار پر دلهره ای!